۱۳۸۴/۱/۷

True Complement

آدمک نشست و هزاران کلام از بشریت سر داد
صدها واژه از حقوقشان برایم سرود
چندین بیت از اشکها و لبخندهاشان نواخت
و همه فریاد من این بود که حیوانیم

۱۳۸۳/۱۲/۱۸

۱۳۸۳/۱۲/۸

دوستت دارم را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است
دامنی پرکن از این گل
که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن که نشانی بر دوست
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست
در دل مردم عالم به خدا
نور خواهد پاشید روح خواهد بخشید
تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار وبه ده بار که به صد بار بگو
دوستم داری را بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو

فریدون مشیری

۱۳۸۳/۱۱/۲۵

نزدیک های اندیشیدن به خاک بودم که برف بارید
همه جا سفید شد و کاجها برای عروسی زمین سر خم کردند
راستی روسیاه ها را کجا پنهان می کنند؟