۱۳۸۲/۹/۱۰

Solder

صبح بخير عزيزم

چايت و گرم نگه داشتم و رفتم بچه ها رو برسونم مدرسه، بعد ميرم يه سر به مامانت ميزنم و قرصهاشو ميدم. از همون ور ميرم پيش مدير مهد تا سفارش خواهرت رو بکنم استخدام بشه .

راستی يادم رفت بگم امشب شام بايد بيرون بخوری، چون من ديگه بر نمی گردم .

اين متن يه نامه مچاله شده و پاره است که هر روز صب خانم همسايه ميندازه تو جوب جلوی خونه ما و بعد با يه لبخند به بچه هاش از جلوی من رد ميشه

هیچ نظری موجود نیست: