۱۳۸۲/۱۰/۳۰

Cloudy Tits

دلت لک زده باس ديدن ابرها , رديف سوم هواپيما نشستی و يه زن و شوهر با يه بچه گه كه همش عر ميزنه و دماغش بيرونه بغل ننه اش كنار پنجره نشسته و نميتونی حتی سرك بكشی چون يه بند سينه ننه اش تا خرخره بيرونه و داره ميك ميزنه

۱۳۸۲/۱۰/۲۳

بنی آدم

گاهی وقتا برای ادامه زندگی بايد يه عضوتو از دست بدی، اينو يه آدمکش رو جلد کليات سعدی نوشته بود و به من هديه داد

خيلی دوست دارم بدونم يه پير دختر باکره دم مرگ به چی فکر ميکنه

۱۳۸۲/۱۰/۲۱

Acknowledged

"ببين يه پيله که کلاغ خورده هيچ وقت پروانه نميشه، لطفا تو زمستون انقدر دنبال برگهای توت نگرد"

وقتی جمله بالا رو تموم کردم داشت تو برفا دنبال پروانش ميدويد و منم برگشتم تا بقيه برگای توت رو از رو زمين بردارم . شما يه پيله اضافه ندارين؟

۱۳۸۲/۱۰/۲۰

Bam

مرغی از شاخه پريد

سگ زردی خنديد

کک کسی را نگزيد
هيچ چيز گفتنی از بم ندارم .جز اينکه

ارگش را ديدم

مرگش را هم

بر برگ برگ نخلان

که ابستن يآساند

نخلهای مادر از شرم افتاده

و نرها را غيرتشان ميسوزاند

پ ن : اين يکی پست نمی دونم چرا مزه اب معدنی گرفت