۱۳۸۲/۱۲/۸

Goodbye Bluesky

پسرک سر به زير چند تا سکه داشت و يه عالمه زخم

اما پسرک سر به هوا يه آسمون بزرگ داشت با يه عالمه ستاره

۱۳۸۲/۱۲/۱

دخترای ننه دریا

ساحل از عشق تب ميکند

و صدف از تمنا باز ميشود

بيچاره طوفان که توان بردن مرواريد را ندارد برای بيابان

۱۳۸۲/۱۱/۲۸

و اما

به من نگاه کن، همين جا هستم

رويه همين مبلها که فرسوده می شوند از دير آمدنم،

و تو انجا هستی
آنسوی سالنی به وسعت تنهايت
قرار است با گل بوسه هايت لبريز کنی گلدانهايش را
بيا با آيينه ها که ميترسم غبار اندود گردند تنها خود را تکرار کنيم

نه لحظه ها را ،
به من از نزديک نگاه کن رو برويه تنهايت ايستاده ام

۱۳۸۲/۱۱/۲۶

Animosity Zoology

خونه قديميشونو بيشتر دوس داشت

اونجا همسرش مهربونتر بود و بچه هاشم زياد با غريبه ها نمی گشتن

تو خونه جديد کاملا افسرده شده، الانم تو مطب دامپزشک باغ وحش داره به آناتومی بزرگ يه دايناسور نگاه ميکنه


--------------------------------------------------------------------------------

پ . ن : واقعا فکر ميکنين ميمونا چقدر با نظريه داروين موافقن؟