۱۳۸۳/۳/۵

My love story version

سعی می کنم با حروف نقاشی بکشم
بر بومی که پارسال به عنوان سررسيد از اسپانسر اداره گرفتم
نقاشی ام شعر می شود و تو شاه بيت آنی
تو را می خوانم
تو - اين واژه دو حرفی -
تمامی حرفهای نهفته منی
و اين
همواره دوست داشتن است

Like open mind

ايتالوکالوينو مرا پس می زند
و باز جذب گارسيا می شوم
و خيس می شود تی شرتهای بی هويت Metalica
از شرجيهای تنفس رمديوس، هنوز درگير رومن گاری هست ذهن مغشوش سلينجر وارم.
تا کجای هدايت ضجه بزنم که بدانم مرگ هم هست.

۱۳۸۳/۳/۳

فکر می کنی کامنت دونی رو بردارم خفنتر میشم؟ یا اینکه اسم فیلمهای خفن تو بلاگم بذارم و برینم به این و اون؟
ترجیح میدی به اولین باری که عاشق شدی فکر کنی یا آخرین بار؟
گه زیادی نخور که تا حالا عاشق نشدی

۱۳۸۳/۳/۲

۱۳۸۳/۲/۳۰

اصلا مهم نیست که کانادا رو بیشتر دوست دارم یا ایران رو
مهم اینکه ایران منو بیشتر دوست داره یا کانادا

۱۳۸۳/۲/۲۸

opinion-1

حالا که میخوای برای کارای خونه یه مرد جون و قوی بیاری
منم برای دفتر یه منشی جونتر میارم
اینا رو وقتی میگفت که آخرین بست و چسبوند

۱۳۸۳/۲/۲۶

روی مبل لم داده، خیلی بیشتر از سنش شکسته شده و
با تمام وجود داره مسابقه کشتی رو دنبال میکنه
اون میتونست یه کشتی گیر خیلی خوب و حرفه ای باشه
ولی نخواسته بود تو فینال غرور برادر بزرگترشو بشکونه
خیلی راحت میتونی از پکهای عمیقی که به سیگار میزنه بفهمی

۱۳۸۳/۲/۲۰

هی تو که داری اینجا رو میخونی اینجا هیچ اسمی نداره هر چی دوس داری صداش کن،اینجا رو سعی میکنم زباله دون افکاری کنم که در روزمرگی باید تنهاشون بذارم، تا مغزم رو فرسوده کنن
اینجا شاید غبار های معلق در فضای ذهنم باشه