۱۳۸۲/۷/۱۴

Blue Sky

زندگی شايد آن سينه بنده کوچکی بود
که در حياط مدرسه پيدا کردم
و از سر کنجکاوی انضباطم ۱۴ شد
به همان ۱۴ معصومی که در مدرسه فراموش کردم
هنوز يادم هست توری های آبيش را با يک فنر شکسته
نمی دانم نسيمی آن را به کودکيم آورد
يا شيطنيتی آنرا به اعماق بلوغم پرتاب کرد
شايد برای همان دختر زيبا رو بود
که از خجالت سينه هايش هميشه قوز داشت
و از پشت پرده ها به انبوه ما می نگريست
افسوس دستانم بزرگتر شده از آن همه زنگ های تفريح
و ديگر اندازهای آن سينه بند را نميتوانم با هيچ سينه ای مقايسه کنم

هیچ نظری موجود نیست: